English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (7691 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
statement of charge U اعلام اتهامات
statement of charge U مشخص کردن جرایم فرم تقاضای خسارت
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
statement U گفته بیانیه
statement U بیان کردن توضیح دادن تاکید کردن
statement U شرح
statement U تذکر
statement U افهار صورت حساب
statement U اعلام کردن
statement U بیانیه
statement U افهاریه
statement U صورت وضعیت
statement U صورت حساب
statement U بیان وضعیت
statement U شرح توضیح
statement U اعلامیه
statement U تقریر
statement U بیانیه افهاریه
statement U ادعاء تصریح
statement U دستور برنامه برای کنترل صفر زبان به کامپایلر,....
statement U دستور برنامه که کنترل برنامه را طبق خروجی یکرویداد مجدداگ هدایت کند
statement U 1-دستور برنامه که یک برنامه را هدایت میکند
statement U 2-دستور برنامه که CPU را هدایت میکند تا عملیات کنترلی انجام دهد یا عملیات CPU را کنترل کند
statement U 1-اصط لاح بیان یک دستور یا یک فرآیند. 2-دستور به زبان اصلی که به چندین دستور که ماشین ترجمه میشود
statement U عبارت
statement U گفته
statement U دستور برنامه کامپیوتری که حاوی بیش از یک دستور یا عبارت باشد
statement U خط ی در برنامه کامپیوتری که حاوی بیش از یک دستور یا عبارت باشد
statement U ابلاغ
statement U کشف صورتحساب
statement U تقریر صورتمجلس
statement U قطعنامه
statement U صورت
statement U صورتحساب اعلامیه
statement U شماره انتساب شده
statement U به مجموعهای از مابارات دستوری
statement U بیانیه دستور
statement U حکم
IF statement U Gise کار دیگر را
IF statement U عبارت برنامه نویس کامپیوتری به معنای انجام یک عمل در صورتی که یک موقعیت درست است .
in p of my statement U برای اثبات گفته خودم
I/O statement U دستور داده ورودی [خروجی] [رایانه شناسی]
dd statement U دستور تعریف داده
statement U نظر
statement U رای
r. between two statement U مغایرت بین دوافهار
IF statement U Then این کار را انجام بده
IF statement U عبارت زبان برنامه نویسی سطح بالا به معنای اینکه IF چیزی قابل انجام نیست
dd statement U statement definition data
d. of a statement U تکذیب گفته ایی
statement U عبارتی که متغیرها را تنظیم میکند و فضای ذخیره سازی به آنها اختصاص میدهد
statement U افهار
statement U پاسخ
statement U بیان
call statement U حکم فرا خوانی
statement with debate U بیانیه با بحث پیوسته
declarative statement U حکم اعلانی
declaration statement U حکم اعلانی
declaration statement U جمله تعریفی
statement on the debate U بیانیه در مورد بحث
conditional statement U حکم شرطی
declarative statement U نوع و اندازه یک عنصر یا عدد ثابت یا متغیر بخصوص را میدهد
declarative statement U نوشتن و مشخص کردن نوع متغیر و در صورت وجود نام توابع و محل آنها
declarative statement U عبارتی در برنامه که به کامپایلر یا مفسر
compound statement U جمله مرکب
common statement U حکم اشتراک
conditional statement U دستور شرطی
comment statement U حکم توضیحی
assignment statement U جمله جایگزینی
continue statement U حکم ادامه
control statement U جمله کنترلی
control statement U حکم کنترل دستور کنترل
data statement U حکم دادهای
declarative statement U حکم افهاری
dimension statement U حکم اعلان بعد
executable statement U حکم اجرا پذیر
in proof of his statement U برای اثبات گفته خود
job statement U حکم برنامه
monthly statement U صورت وضعیت ماهیانه
narrative statement U عبارتی که متغیرها را تنظیم میکند و فضای ذخیره سازی در شروع برنامه اختصاصی میدهد
negation of statement U انکار یا تکذیب گفتهای
nonexecutable statement U دستورالعمل اجراناپذیر
nonexecutable statement U جمله غیر اجرایی
nonexecutable statement U حکم غیرقابل اجرا
receipt statement U رسید
receipt statement U اعلامیه ورود
provisional statement U صورت وضعیت موقت
programming statement U حکم برنامه نویسی
procedural statement U حکم رویهای
problem statement U حکم مسئلهای
imperative statement U حکم امری
statement label U برچسب حکم
statement label U برچسب جمله
executable statement U جمله اجرایی
execute statement U حکم اجرایی
loss statement U صورت سود و زیان
execute statement U دستور اجرایی
financial statement U صورت وضعیت مالی
financial statement U صورت مالی گزارش مالی
statement of service U خلاصه وضعیت خدمتی وضعیت خدمت
statement of defence U لایحه دفاعیه
statement of affairs U وصول مطالبات و دیون واموال تاجر ورشکسته
goto statement U دستورالعملی در یک زبان سطح بالا
statement of a claim U افهار نامه
statement number U شماره دستور
statement number U شماره حکم
premium statement U صورت اضافه ارزش سهام
assignment statement U حکم گمارشی
assignment statement U عبارت گمارشی
arithmetic statement U دستورمحاسباتی
action statement U دستورالعمل اقدام
bank statement U صورت حساب بانکی
representation [statement] U پاسخ
representation [statement] U رای
bank statement U صورتحساب بانکی
an absurd statement U افهار نا معقول
an absurd statement U حرف بی معنی یا مزخرف
assignment statement U حکم انتساب دستورانتساب
arithmetic statement U حکم حسابی
representation [statement] U نظر
job control statement U جمله کنترل کار
job control statement U جمله کنترل برنامه
We go a step even further and make the statement that . . . U یک گام فراتر می گذاریم ومی گوئیم ...
annual financial statement U گزارش مالی سالانه
multi statement line U خط ی از برنامه کامپیوتری که حاوی بیشتر از یک دستور یا عبارت است
data definition statement U حکم تعریف داده ها
summary of monthly statement U خلاصه صورت وضعیت ماهیانه
data definition statement U دستورتعریف داده ها
general average statement U صورت یا اعلامیه خسارت کلی
input/output statement U دستور داده ورودی [خروجی] [رایانه شناسی]
charge U خرج
charge U پر کردن
take over in charge U تصدی
charge U خرج منفجره
(in) charge of something <idiom> U مسئولیت کار یاکسانی را به عهده داشتن
in charge <idiom> U مسئول بودن
like charge U قطبهای همنام
in the charge of <idiom> U تحت مراقب یا نظارت
charge U خرج گذاری کردن شارژ کردن
in charge U متصدی
charge U که برای ذخیره سازی داده و امکان دستیابی ترتیبی وتصادفی به کار می رود
take over in charge U تحت اختیار دراوردن
charge U 1-کمیت الکتریسیته 2-مقدار کمبود الکترون در یک وسیله یا عنصر
charge U بدهکار کردن
charge U مین وسایل با بار الکتریکی شارژ می شوند
charge U محفظهای
charge U وسیله الکترونیکی که با بار الکتریکی کار میکند
charge U بار
charge U جرم کل سوخت در راکتهای سوخت جامد
charge U خطای حمله
charge U حمله به حریف
charge U اتهام
charge U عهده وتعهد و الزامی که بر شخص باشد حقی که در مورد ملکی وجود داشته باشد خطابهای که رئیس محکمه پس از ختم دادرسی خطاب به هیات منصفه ایراد و ضمن خلاصه کردن شهادتهای داده شده مسائل قانونی لازم را برای ایشان تشریح میکند
charge U بار کردن
charge U شارژ کردن شارژ
charge U ایجاد مجدد بار در یک باتری که امکان شارژ مجدد دارد
charge U بار مسئولیت
charge some one with U به عهده کسی گذاشتن
charge U زیربار کشیدن
charge U عهده دارکردن
charge U گماشتن
on charge of U به اتهام
charge U وزن
charge U هزینه
charge U حمله اتهام
charge U عهده داری
charge U تصدی
be charge with U متهم شدن به
charge U متهم ساختن
charge U مطالبه بها
charge U متهم کردن
charge U بار الکتریکی
like charge U شارژ همنام
charge U موردحمایت
in charge <adj.> U پاسخگو
charge U دستگاه با ماده منفجره
charge U پرکردن
in charge <adj.> U مسئول
snow charge U بار برف
section charge U خرج جزء جزء
shaped charge U خرج گود
powder charge U خرج پرتاب گلوله
soaking charge U بار سولفات زدای
shaped charge U خرج مقعر
spinning charge U بار چرخان
section charge U خرج چند قسمتی
residual charge U بار الکتریکی مانده
sprining charge U خرج چال کننده یا گود کننده
space charge U ناحیه بار فضا
satchel charge U خرج خورجینی
space charge U بار پیرامونی
reduced charge U خرج کمتر یا پایین تر توپ
propelling charge U خرج
propelling charge U خرج پرتاب
propellant charge U خرج پرتاب
satchel charge U خرج کیسهای
spotting charge U خرج مشقی برای تصحیحات دیدبانی خرج مخصوص تنظیم تیر
to charge the battery U باتری را بار کردن
doctor in charge U دکتر پاسخگو [در بیمارستان]
bursting charge U دستگاه با ماده منفجره
What's the charge per hour? U کرایه هر ساعت چقدر است؟
minimum charge U حداقل هزینه
explosive charge U دستگاه با ماده منفجره
Recent search history Forum search
1to as
1پایان نامہ را در زبان اردو چہ می گویند
1Write one example of a possible hypothesis using an “If...then…” statement.
0 It's really about a sense of pride, reputation and self-esteem.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com